brast انجمن ایران سیاسی پرونده دستگاه قضایی

brast: انجمن ایران سیاسی پرونده دستگاه قضایی آسیب های اجتماعی خبر اجتماعی

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • توجه: در صورتی که فایل دارای ایراد است یا حقوق نویسنده رعایت نشده با ما تماس بگیرید

    گت بلاگز اخبار فرهنگی و هنری «لقمه» صدای همه مردم است

    اگر در اینترنت «لقمه» را دیده باشید، حتما لقمانیان را هم دیده‌اید! عروسک‌گردان فامیل‌دور که این‌بار هنر او را با دابسمش‌های عروسکی می‌بینیم که شبیه خود اوست.

    «لقمه» صدای همه مردم است

    «لقمه» صدای همه مردم است

    عبارات مهم : عروسک

    اگر در اینترنت «لقمه» را دیده باشید، حتما لقمانیان را هم دیده اید! عروسک گردان فامیل دور که این بار هنر او را با دابسمش های عروسکی می بینیم که شبیه خود اوست.

    به گزارش مجله مهر، تا هنگامی که که عروسک روی میز بود، پارچه ای بی جان به نظر می رسید، ولی همین که آن را دستش گرفت، مثل این بود که جان را لابه لای همان پارچه ها تزریق کرد. واقعیت این است که حتی اگر عروسک صدا نداشته باشد، حس زنده بودن را با حرکت های عروسک گردانش به خوبی انتقال یافته می کند. مثل زمانی که روبروی «محمد لقمانیان» نشسته بودیم و او «لقمه» را در دستش گرفته بود! حس زنده بودن لقمه کمتر از خود لقمانیان نبود که حتی جایی گفتیم «می شود لقمه را کنار بگذارید، انگار به حرف های مان گوش می کند هنگامی که راجع به خودش حرف می زنیم!» که البته لقمه هم به این حرفمان بی توجه نبود و به نشانه تایید سرش را تکان داد!

    «لقمه» صدای همه مردم است

    محمد لقمانیان متولد اول فروردین ۶۳ هست، عروسک گردان است و در کارنامه اش کاراکتر «فامیل دور» دوست داشتنی با حرکت های متفاوت را می توان دید. البته او بعد از ورود «بچه» صدا پیشه او هم شد، صدای تیزی که به «بله»، «خیلی ممنون» و «پستونک» ختم می شود و مطمئن باشید جهت این صدا از سوتک (صفیر) استفاده نمی کند!

    بهانه مصاحبه مان با لقمانیان، فعالیت مجازی این روزهای او بود، ظهور عروسک «لقمه» که خودش می گوید کودکی درونش است و با ویدئوهای بامزه ای در اینترنت سر و صدا راه انداخته. ولی حرف های مان با او از سال های ابتدایی تحصیلش شروع شد و بعد به دانشگاه، تئاتر، کلاه قرمزی و لقمه رسید.

    حالا لقمه ای که خودش صدا ندارد، در اینترنت صدای همه می شود، گاهی اعتراض دارد، گاهی آواز می خواند و گاهی هم از دست سرنوشت شاکی می شود.

    من محمد لقمانیان، متولد قطر

    «من دوحه قطر به دنیا آمده ام و تا سه سالگی آن جا بودم، ولی خودم را قوچانی می دانم و از سه سالگی به بعد در آن جا زندگی کردم. حضورمان در قطر هم به علت شغل پدرم بود که در آموزش و پرورش کار می کردند و آن وقت جهت ماموریت به دوحه رفته بودند. من در قوچان درس خواندم دیپلم ریاضی را هم همانجا گرفتم. ولی علاقه ام به تئاتر از سال های کودکی بود، زمانی که پدرم در قوچان کارگردانی تئاتر انجام می داد. یادم است که آن وقت روی صحنه می رفتم و وسایل روی صحنه را هم خیلی دوست داشتم، آن وقت برایم زیاد حضور داشتن در این جمع مهم بود. بعدها هم کسانی که در نمایش ها می شناختم، از تئاتری های حرفه ای قوچان شدند.»

    اولین باری که روی صحنه تئاتر رفتم

    «اولین باری که روی صحنه رفتم، مهدکودکی بودم و جزو سیاهی لشکرها در نقش یک الاغ روی صحنه رفتم! یادم است هنگامی که پرده باز شد، تماشاچی ها برایم سیاه بودند ولی تلاش می کردم در همان فضا مادرم را پیدا کنم!

    برای من حضور در محیط نمایشی جذابیت زیادی داشت، یادم است از ادوات گریم خوشم می آمد و از اینکه آن جا بودم و دیده می شدم، لذت می بردم! بعد از آن کم کم در مدرسه ادای دیگران را در می آوردم وتقلید صدای کارتون ها را انجام می دادم. این کارها ادامه داشت تا زمانیکه هنگامی که اقوام به منزل مان می آمدند، فرزند ها را جمع می کردم، جهت ارزش متن می نوشتم و بعد کارگردانی هم می کردم.

    بعد از آن در هر مقطع تحصیلی که بودم کارهای نمایشی مدرسه را انجام می دادم. پنجم دبستان بودم که جایزه بازیگری برتر در مقطع دانش آموزی را گرفتم و بعد از آن به عنوان برگزیده مقطع دانش آموزی جذب کار حرفه ای شدم. در مسابقه های استانی با حرفه ای های تئاتر قوچان آشنا شدم. فرزند های با استعدادی بودند که در شهرستان خیلی خوب دیده نمی شدند، چون شرایط دیده شدن نبود، آن وقت ورود به جشنواره فجر و حضور در پایتخت کشور عزیزمان ایران جهت ما آمال و آرزو بود. من همان سال ها با گروه های حرفه ای آشنا شدم و جایزه های بازیگری استانی گرفتم و توانستم تجربه اجرای عمومی حرفه ای داشته باشم.»

    اگر در اینترنت «لقمه» را دیده باشید، حتما لقمانیان را هم دیده‌اید! عروسک‌گردان فامیل‌دور که این‌بار هنر او را با دابسمش‌های عروسکی می‌بینیم که شبیه خود اوست.

    ریاضی خواندم که هنر راحت تر قبول شوم

    «من دیپلم ریاضی را در قوچان گرفتم، در آن جا رشته هایی مثل هنر نبود. همه می گفتند اگر ریاضی بخوانی، راحت تر در رشته های هنری قبول می شوی.

    به هر حال به واسطه اینکه پدرم هم خودش در فضای هنری بود، این حوزه را می شناخت، ولی پدر من هم هنگامی که می گفتم دلم می خواهد هنر بخوانم، می گفت «چرا هنر! ریاضی امتحان بده که امکان گزینش رشته های بیشتری را داشته باشی.»

    من هم یادم هست، یک بار به او گفتم که اگر به من بگویند مدرک پروفسوری حاضر و آماده داریم، قبول نمی کنم و دلم می خواهد هنر بخوانم، پدرم هم گفت هرکاری دلت می خواهد، انجام بده!

    من هم سال اول فقط در کنکور هنر شرکت کردم که قبول نشدم، ولی سال دوم در دانشگاه تهران، دانشکده هنرهای قشنگ قبول شدم. سال ۸۲ که وارد دانشکده تئاتر شدم، ۶۰ نفر ورودی ما بود، ولی من بعدها فهمیدم که تنها ۱۰ نفر از ما تئاتری هستیم و واقعا به علاقه تئاتر در آن جا هستیم، زیاد کسانیکه بودند از رشته های دیگر آمده بودند. حتی در آن وقت یادم است که یکی از فرزند های سال بالایی به ما گفت که از این تعداد فقط ۵ نفر موفق می شوند و اگر علاقه دارید واقعا کار کنید! به همین علت از همان وقت کارم را شروع کردم و وارد گروه های متفاوت شدم و مشکل کشیدم، تا جایی که به عنوان نمونه ۶ ماه منزل نرفتم و خوابگاه می ماندم که به تمرین های تئاتر برسم.»

    و ناگهان عروسک وارد زندگی من شد!

    «زمانیکه در قوچان بودم، هر لحظه به این فکر می کردم که به پایتخت کشور عزیزمان ایران می آیم و قرار است بازیگر تئاتر شوم. در حقیقت نه کتابی بود و نه از جایی می توانستیم اطلاعاتی داشته باشیم. می توانم بگویم هنگامی که فرزند های شهرستانی در پایتخت کشور عزیزمان ایران قبول می شوند، معجزه رخ می دهد، چون حتی منابع دقیق و درستی جهت درس خواندن وجود ندارد و باید جهت تهیه آن ها به پایتخت کشور عزیزمان ایران بیاییم. در آن وقت هم تصور من تنها به بازیگری ختم می شد و در مصاحبه هم شرکت کردم و قبول شدم. باید سال اول درس های عمومی تر را می خواندیم و جهت سال دوم گرایش گزینش می کردیم که یکی از دوستانم که در دانشگاه هنر بود، به من گفت گرایشم را «عروسکی» گزینش کنم! من اصلا نمی دانستم عروسکی چیست و فکر می کردم عروسک جهت فرزند هاست! به دوستم هم گفتم که من اینهمه درس خواندم که به پایتخت کشور عزیزمان ایران بیایم و بازیگر شوم.

    اما همان سال اول و قبل از اینکه گرایش را گزینش کنم و دورانی که تازه کار را شروع کرده بودم، خیلی اتفاقی در دو کار عروسکی حضور داشتم! در یکی از آن ها باید صدای پلیسی را خیلی ناواضح ادا می کردم و به قدری آن را خوب گفتم که کارگردان خوشش آمد و جهت صدایی که من بودم، یک عروسک ساخت! یک کار دیگر هم بود که روی طناب و چند گیره صدای سگ در آوردم و کارگردان هم راضی بود! این دو تجربه جهت من خیلی جالب بود و حتی در جشنواره عروسکی جهت صداپیشگی عروسکی که اصلا از ابتدا وجود نداشت، از من تقدیر کردند! بعد از آن کارهای عروسکی ام شروع شد و متوجه شدم ایده هایی هم در این زمینه دارم. حتی بعد از آن متوجه شدم که صداپیشگی عروسک داریم و می توان با عوض کردن حنجره، حس و بیان به کاراکترها جان داد. بعد از آن کارهای عروسکی در جشنواره های دانشجویی انجام می دادم و مقام هایی را هم به دست آوردم، کم کم با اساتید این حوزه کار کردم؛ به عنوان نمونه با زن مریم سعادت در «کنسرت حشرات» حضور داشتم که خودش باعث شد به برنامه های تلویزیونی هم راه پیدا کنم.»

    «لقمه» صدای همه مردم است

    حضور در آثار تلویزیونی

    «کارهای تلویزیونی که من انجام می دادم زیاد استانی بودند. نخستین کاری که قرار بود انجام دهم، «هتل دریایی» به کارگردانی محمد اعلمی بود که البته در آن وقت خیلی نمی توانستم عروسک را روی دست نگه دارم، به هر حال نگه داشتن عروسک در مانیتور عروسک کار مشکل است و آدم سمت چپ و راست خودش را قاطی می کند. از طرفی چون آن وقت دانشجو بودم هم نتوانستم در مجموعه حضور داشته باشم. ولی بعد از مدتی با همراهی یکی از دوستانم کارهای شهرستان انجام می دادیم. در این وقت کارهایی با وقت های اوج انجام دادم، مجموعه های ۵۰ تایی یا ۱۰۰ تایی که دستم هم در به حرکت درآورن عروسک ها روان شده است بود. نخستین سریالی هم که کار کردم «مزرعه بی بی گندم» بود که سال ۸۹ جهت شبکه کرمان بود.»

    ماجرای جالب حضور در کلاه قرمزی

    «اوایل سال ۸۹ در دانشگاه هنرهای قشنگ جشنی گرفته و همه ورودی های دهه ۶۰ تا ۸۰ را دعوت کرده بودند و از زن سعادت و آقای طهماسب تا مرضیه محبوبو آزاده پورمختار همه حضور داشتند. در آن مراسم خوش حالی از ورودی های هر سال یک نماینده روی صحنه می رفت و صحبت می کرد. من به عنوان عروسکی های سال ۸۲ رفتم! کلی صحبت کردم و خاطره هایی را گفتم، ولی در آخر رو به آقای طهماسب کردم و گفتم که «من خیلی دوست دارم با شما کار کنم! هم استعداد دارم و هم با اساتید زیادی کار کرده ام و دلم می خواهد با شما هم کار کنم.» این حرف ها را بر این اساس زدم که آن وقت به تازگی امیر سلطان احمدی از فرزند های جوان به گروه کلاه قرمزی اضافه شده است بود و من هم دوست داشتم چنین اتفاقی را تجربه کنم.

    بعد از تمام شدن جشن، آقای طهماسب به من گفتند «حداقل شماره ات را به من بده، حالا که این صحبت ها را می گویی!» من شماره ام را دادم ولی می گفتم فقط شماره را گرفته اند و اصلا تماس نمی گیرند!

    اگر در اینترنت «لقمه» را دیده باشید، حتما لقمانیان را هم دیده‌اید! عروسک‌گردان فامیل‌دور که این‌بار هنر او را با دابسمش‌های عروسکی می‌بینیم که شبیه خود اوست.

    بعد از این ماجرا سریال «مزرعه بی بی گندم» را کار کردم و یک روز جهت ضبط بخش هایی از کار پیش آهنگساز رفتم، هنگامی که وارد دفتر کار او شدم، یک عروسک از کلاه قرمزی را آن جا دیدم! و فهمیدم که میثم کزازی دستیار آقای طهماسب هم هست. همان جا به من گفت که قرار است کار را شروع کنند و مشغول برنامه ریزی های اولیه هستند. من هم گفتم که یک بار شماره ام را به آقای طهماسب داده ام! آقای کزازی هم برگه ای را به من نشان داد و گفت قرار است جهت شروع همکاری با این اسم ها تماس بگیرد که اتفاقا اسم من هم بینشان بود! تنها سوالم این بود که بالاخره کی زنگ می زنند!!

    از آن روز چند هفته گذشت و بالاخره تماس گرفتند و جهت جلسه رفتم، جلسه ای که فقط آقای طهماسب و جبلی حضور داشتند و صحبت کردیم. بعد عروسک عمو در کلاه قرمزی و سروناز را به من دادند که بداهه چیزی را اجرا کنم. من هم عروسک را همان طور که روی میز نشسته بودم، در دستم گرفتم که آقای طهماسب با یک نگاهی گفتند «همین جوری می خوای اجرا کنی؟» من دیدم اوضاع خیلی جدی است و صندلی را کنار زدم، رفتم زیر میز و عروسک را لبه میز نگه داشتم و مشغول شدم. آقای طهماسب حرکت هایی مثل نگاه کردن به نقطه های متفاوت را از من درخواست کردند و بعد از آقای جبلی درخواست کردند که با عروسک صحبت کنند که دیگر من هم وارد نقش شدم و بداهه اجرا کردم! از خنده های آقای طهماسب متوجه شدم که از اجرای من خوشش آمده هست. بعد از جلسه هم تقدیر کردند و گفتند «انشالله باهاتون تماس می گیریم!» از جلسه که بیرون آمدم، تمام مدت فکر می کردم که آیا این کار را انجام ندادم، آیا آن حرف را نزدم و با خودم گفتم که اصلا تماس نمی گیرند؛ که البته این فکرم اشتباه بود و بعد از چند وقت با من تماس گرفتند که جهت کار در مجموعه «کلاه قرمزی» بروم.»

    «لقمه» صدای همه مردم است

    روزهای شکل گرفتن «فامیل دور»

    «اولین روزی که جهت کار کلاه قرمزی رفته بودم، محمد بحرانی، بهادر مالکی، بنفشه صمدی و امیر سلطان احمدی هم بودند و تمرینات را شروع کردیم؛ ولی تا چند هفته اصلا نمی دانستیم کار چیست، تمرین دست می کردیم و کارمان با پارچه بود. سیستم آقای طهماسب هم به شکلی است که در میانه تمرین، زن محبوب با پلاستیک مشکی می آید و از عروسک جدیدی پرده برداری می کند. یک روز «فامیل دور» و «ببعی» از کیسه درآمدند! در این شرایط کار این طور نیست که بگویند کدام یک از شما عروسک را حرکت می دهد و کدام صحبت می کند. بلکه همه هم عروسک را حرکت می دهند، هم جای آن صحبت می کنند تا به ایده نهایی برسیم.

    اما نخستین نفر من بودم که «فامیل دور» را برداشتم، چون کلا آدم های سیبیلو و پیر را خیلی دوست دارم! در آن جلسه بهادر مالکی حضور نداشت، از طرفی آقای طهماسب روی صدا خیلی حساس هستند و هر لحظه هم می گویند من نمی خواهم خیلی صدای تان را عوض کردن دهید. جلسه بعدی که بهادر آمده بود و می خواست جای عروسک صحبت کند، از تکه کلامی که خودش دارد و هر لحظه می گوید «من چه جوری ام؟!» جهت عروسک استفاده کرد و صدا روی فامیل نشست. بعد از آن بعضی حرکت های فامیل را با هم به نتیجه رسیدیم، به عنوان نمونه جهت جمله های «سلامعلیکم! هر روزتان نوروز، نورزتان پیروز» یک حرکت همیشگی و ثابت داشتیم که در برخورد با همه انجام می دادیم.»

    تجربه سنگین «شهر موشها ۲»

    «زمان شهر موشها ۲ که جهت عروسک گردانی شیپور رفته بودم، اتفاق جالبی افتاد. من اول عروسک گردان آقای معلم بودم و این کار هم نخستین تجربه سینمایی من بود و می خواستم جهت نخستین بار عروسک را در یک پلان سینمایی حرکت دهم، فقط می دانستم که فیلم جهت پرده سینماست و عروسک هم نباید خیلی حرکت زیادی داشته باشد. در پلانی که می خواستیم بگیریم، معلم قرار بود زمانی که فرزند ها خودشان را معرفی می کنند، به آن ها نگاه کند. نخستین بار را گرفتیم که زن برومند کات دادند که «لقمه دُرُست حرکت کن و باید سر عروسک را پایین تر بگیری». بار دوم انجام دادیم، باز هم کات دادند. این کات دادن ها تا جایی ادامه پیدا کرد که من هم اعتماد به نفس خودم را از دست داده بودم. بعد از آن یکی دیگر از دوستان جهت عروسک گردانی معلم آمد، زن برومند هم گفتند که چون دست من تیز هست، عروسکی مانند شیپور برایم بهتر هست، مانند «فامیل دور» که او هم تیز حرکت می کند.»

    صدای «بچه» شدم!

    «بعد از شهر موشها، به ادامه کلاه قرمزی برگشتیم. جایی که عروسک «بچه»، فرزند فاملی دور به مجموعه اضافه شد. عروسک زشت و بانمکی که همه جهت آن صدا می گفتیم. ولی به هیچ صدایی جهت آن نمی رسیدیم و با اینکه خودمان عروسک داشتیم، ولی در ساختن صدای فرزند حضور داشتیم، یک روز هم موقع نهار، من می خواستم عروسک را بذارم روی میز، در همین فاصله صدایی جهت آن استفاده کردم که آقای طهماسب هم شنیدند و خندیدند. بعد از نهار باز هم تمرین می کردیم که به من گفتند همان صدا را بگو! هنگامی که گفتم همه خندیدند، ولی توصیه این بود که نباید از کلام زیادی استفاده می کردم، بلکه با بله و نه جواب می دادم و چند کلمه هم می گفتم مثل «پستونک».

    این طور بود که صدای فرزند هم شکل گرفت، البته اوایل جهت من سخت بود، چون که هم نباید حرف می زدم و تنها با کلمه جواب می دادم و هم اینکه در وقت صحبت کردن جای بچه، باید عروسک فامیل دور را می دادم فرد دیگری که این بخش از ماجرا برایم تلخ بود. البته باید بگویم بعد از اینکه صداپیشگی فرزند فامیل را انجام دادم، مردم زیاد مرا شناختند.»

    یک شعبده باز حرفه ای

    «شعبده بازی از علاقه شخصی خودم شروع شد و هنگامی که به پایتخت کشور عزیزمان ایران آمدم، وسیله های آن را خریده بودم و در بعضی از کارهای کودک استفاده می کردیم، چون فرزند ها هم خیلی دوست داشتند و علاقه نشان می دادند. بعدتر در یک آموزشگاه که کلاس های خلاقیت داشت، راجع به شعبده بازی و تدریس آن با من صحبت کردند، من هم تحقیق کردم و کتاب هایی را در این زمینه خواندم، شرح درسی هم جهت آن نوشتم. در حال حاضر ما شعبده بازی را به فرزند ها یاد می دهیم با این نشانه که آموزش مهارت های زندگی، اجتماعی و ذهن داشته باشیم. از طرفی شعبده بازی هوش اجتماعی فرزند ها را اوج می برد و روی هماهنگی نیم کره های چپ و راست آن ها تاثیر می گذارد، چون همزمان که صحبت می کنند، باید با یک دست چیزی را قایم کنند و با دست دیگر چیزی را جابه جا کنند. شعبده بازی جهت فرزند ها جذابیت دارد و من هنوز هم اجرای شعبده بازی دارم.»

    و آخر «لقمه»

    «ماجرای لقمه از جایی شروع شد که من و علی اعتصامی فر به عبدل آباد رفته بودیم و یک عروسک که صادراتی هم بود، خریدیم. من با عروسک یک موزیک دابسمش را ضبط کردیم و فیلمش را در اینستاگرام منتشر کردم که خیلی دیدار بالایی خورد. محمد بحرانی هم این ایده را داد که می شود این مدل کار را اینترنتی کرد. ما به این نتیجه رسیدیم که باید عروسکی را جهت آن طراحی کنیم. قبل از عید بود و جهت طراحی آن زن نیلوفر برومند که تصویرسازی می کنند، طرح را شبیه به خودم زدند و زن منیر مولوی زاده هم آن را ساختند.»

    انگشتر اهدایی مادرم است

    «حالا دیگر عروسک ساخته شده است و جهت آن لباس های مختلفی هم دوخته می شود. از مدرسه هم که مرا «لقمه» صدا می کردند و اسم او هم که کودک درون خود من هست، «لقمه» شد. ماجرای انگشتری هم که در انگشت او می بینید، این است که مادرم آن را به لقمه داده هست. ویدئوهای «لقمه» را هم وحید کیارسی یکی از دوستانم با گوشی تلفن همراه از ما می گیرد و خودش هم تدوین و صداگذاری آن را انجام می دهد.»

    لقمه جهت تمسخر نیامده است

    «دابسمش کار سرگرم کننده ای است که قرار نیست کسی را مسخره کند، بلکه تنها یک لحظه را به تصویر می کشد. اگر عروسک من یک روباه بود، شاید هنگامی که دابسمش یک فرد سیاسی را اجرا می کردم، می شد نام مسخره کردن را روی آن گذاشت، در صورتیکه الان عروسک، خود من است و کودک درون من شده است است.

    انتخاب ویدئوهایی که جهت اجرا گزینش می کنم، زیاد از خودم هستند، ایده هایی را محمد بحرانی و وحید کیارسی هم می دهند. البته دوستان ایده های زیادی می دهند، ولی با چیزی که در ذهن من وجود دارد، تفاوت می کند. از طرفی به هر حال با این عروسک می توان جای هر چیزی دابسمش رفت، ولی خودم فکر می کنم باید یک اتفاق رخ دهد تا جذابیت هم داشته باشد.

    لقمه صدا هم ندارد، او صدای همه مردم است و جای همه است و می خواهد دیگران را شاد کند. البته خیلی ها می گویند به صدایش فکر کنم، ولی من اصلا نمی دانم چه صدایی می تواند داشته باشد.»

    عروسک هایی که جهت فرزند ها نماندند

    «لقمه مشخصا جهت کودک نیست و با توجه به گروه سنی که در اینستاگرام خودم وجود دارد که از ۲۵ تا ۳۸ ساله هاست، فکر می کنم زیاد مخاطبان هم از همین گروه سنی باشند. ولی تهیه کننده هایی داریم که متاسفانه فقط همه چیز را تولیدی می بینند تا خیلی سریع تولید کنند و به پول برسند. در حقیقت آن ها می خواهند از کاراکتری که دارند پول دربیاورند. از همین رو کمتر می بینیم کسی فقط جهت فرزند ها کاری را انجام دهد، درست مانند سال های قبل که خیلی از عروسک ها جهت فرزند های آن دوران خاطره شدند و همچنان هم جهت ارزش زنده هست. مجموعه ای مانند کلاه قرمزی هم جهت مردم هست، یعنی کاری است که هم کودک و هم بزرگسال می تواند آن را ببیند و ارتباط بگیرد.»

    عروسک گردانی را جدی بگیریم

    «من ۶ سالی می شود که در برنامه کلاه قرمزی هستم ولی باز هم در اینترنت خیلی من را نمی شناختند و حتی تصویر هم که می گذاشتم تعداد بازدیدها معمولی بود، ولی صفحه هایی هستند که هوادارها به نام خود عروسک ها می گردانند و اتفاقا مخاطب آن ها خیلی هم زیاد هست. البته جهت من تعداد فالوئرها چندان اهمیت ندارد و این طور نیست که بخواهم تعداد آن ها را بدانم و بگویم حضور در یک برنامه چقدر موثر است و چقدر میتوانم تاثیر بگذارد. جهت من اینکه مردم کاری را می بینند و خوشحال می شوند خوب هست. گاهی شیطنت هایی هم است که خودم را با دوست دیگری که می شناسم مقایسه کنم و ببنیم کدام یک دنبال کننده بیشتری داریم! البته من تلاش می کنم کامنت هایی که جهت صفحه می آید را تا جایی که می توانم، بخوانم و جهت احترام لایک کنم. دایرکت ها هم خیلی زیاد هست، در ابتدا که تعداد فوالوئرها کم بود دایرکت ها را تلاش می کردم جواب دهم و جالب این بود که هنگامی که هم جواب می دادم بعضی ها با این ادبیات که «چه عجب هنرمندها جواب دادن!» حرف می زدند. البته الان تعداد دایرکت ها خیلی زیاد شده است و نمی توانم پیگیری کنم.

    اما به طور کلی حضور لقمه باعث شده است من بتوانم این فرهنگ را نشان دهم که کسانی پشت این عروسک ها هستند و اتفاقا کار مشکل را هم انجام می دهند. همین الان فردی که دکتر هست، دنبال کلاس عروسک گردانی می گردد، این اتفاق یعنی لقمه توانسته در معرفی این بخش موثر باشد، مردم این شغل را می شناسند و می فهمند کسانی هستند که جهت حرکت دادن عروسک ها وقت و تلاش و انرژی می گذارند. به همین علت این کار تصویری به نوعی معرفی این فضا نیز است و در حمایت از صنف خودم هم بوده است.»

    حقیقت کار ما، دیده نشدن است

    «واقعیت شغل ما این است که خیلی دیده نشویم، جهت مثال زن دنیا فنی زاده با اینکه عروسک گردان کلاه قرمزی بودند، ولی هنگامی که از پیش ما رفتند، زیاد آشنا شدند و لقب «مادر کلاه قرمزی» را هم گرفتند، تا آن وقت حتی بعضی ها تصور می کردند آقای جبلی عروسک گردان کلاه قرمزی بودند. این تصور حتی راجع به «جناب خان» هم وجود دارد. با اینکه آقای بحرانی هر لحظه از عروسک گردان ها صحبت می کند، ولی باز هم مردم این تصور را دارند. خیلی ها فکر می کنند همان کسی که جای عروسک صحبت می کند، پایین نشسته و عروسک را تکان می دهد، ولی در واقعیت این طور نیست، محل قرار گرفتن صدا پیشه و عروسک گردان در کار از یکدیگر جداست.

    البته این فضای دیده شدن جهت نسل ما بهتر شده، به هر حال نسل قدیم مانند زن فنی زاده، کمتر چنین شرایطی را داشتند که بتوانند خودشان را معرفی کنند. ولی امروز دهه شصتی ها در فضاهای مجازی خودشان را نشان می دهند. به همین علت نمی توان گفت چون پشت صحنه هستیم، کمتر دیده می شویم و از طرفی این اقتضای شغل ماست و ماهم کارهای مختلفی از جمله نویسندگی، بازیگری و صداپیشگی می کنیم. ولی گاهی خودم فکر می کنم اگر من در مجموعه «کلاه قرمزی» نبودم چطور مرا معرفی می کردند و فکر می کردم باید کار دیگری انجام دهم و توانایی خودم را نشان دهم که «لقمه» به وجود آمد.»

    واژه های کلیدی: عروسک | فرزند | فامیل دور | کلاه قرمزی | عروسک گردانی | مادر کلاه قرمزی | اخبار فرهنگی و هنری

    «لقمه» صدای همه مردم است

    «لقمه» صدای همه مردم است


    دانلود


    دانلود فایل ها

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • تکست بوک
  • خرید کتاب انگلیسی
  • خرید کیندل آمازون
  • کتاب زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی دانشگاهی
  • باکس کتاب
  • مانگا زبان اصلی
  • قیمت چاپ کتاب PDF
  • چاپ مانگا
  • رفتن به نوار ابزار